2009/05/30
simulation
انگشتاش روي ماشه بود. عكسها را زير پا جا گذاشت. لحظههايي كه با مشهورترين آدمهاي دنيا ساخته بود. شبي كه با مونرو به صبح رسانده بود. خاطراتي كه از عكسها برميخاستند و برايش ميرقصيدند. روي كاناپه، مقابل پنجره، آنجا كه درختان قدكشيدهاي نگاهاش ميكردند، لحظهاي آرام گرفت. انگشتاش روي ماشه بود. انگشت ِ معروفترين مرد ِ دوران. حاصل ِ شبيهسازي ِ آدم. پديدهاي از علم. اتفاقي ثبت شده در تاريخ. باز همان سوال لعنتي كه سالها همراهاش بود، جان گرفت. سرنوشت روحاش بعد ِ مرگ.
2009/05/26
جو
چيزي كه مرا ميترساند تصويري است كه از دورهي قبل دارم: دختري كه نواري از تبليغات هاشمي را، روي كمرش، يا، جايي بين كمر و باسناش، چسبانده بود.
2009/05/25
2009/05/23
2009/05/22
2009/05/20
The Pink & Blue Project
دختر پنج سالهي يون، عاشق رنگ صورتي است. فقط لباسهاي صورتي را دوست دارد. اتاقاش پر است از چيزهاي صورتي رنگ. يون، پروژهاي را شروع كرد. صورتي و آبي. آبي براي پسران. نشاني از قوت و مردانگي و صورتي براي دختران، شيريني و زنانگي. يك جور اشتراك فرهنگي، يا اصلا بگوييم بيمرزي دارد اين علاقه به آبي و صورتي بين كودكان. در پروژهي يون، هم كودكان كرهاي را ميبينيم غرق در اتاقهاي رنگيشان و هم امريكاييها. يون توضيحات مفصلي را حاشيه پروژهاش داده از ايدهاش در ارتباط ِ جنسيت با مصرفگرايي، شهرنشيني و نظام سرمايهداري نو تا تبليغات و آخر اينكه گرايش صورتي بين دختران با بالارفتن سنشان انگار تغيير ميكند و خلاصه از اين چيزها. در كل پروژهاش بامزه است. حداقل ديدن پسران و دختران چشم بادامي و بور، نمايندگان شرق و غرب مثلا، بين خروار خروار خرتوپرت ِ رنگي.
Labels:
one more cup of coffee,
photography
gecko
گرما تمركزشُ گرفته. پنجره نيمه باز
آتيش داري؟
يه مارمولك ِ گنده ازش ترسيده. اين پاكت هم دل و روده داره، قبل و بعد. حالا نگام رو ديواره. ميبينماش دلم ميسوزه. كي بود كه گفت سيانور داره؟!
يه مارمولك گنده تنها رفيقمه، ولي تو فيس بوكم نيست. اوه، خداي من. جاي دنجي واسه شاشيدن نيست.
آتيش داري؟
اوستابابا كجايي؟
آتيش داري؟
يه مارمولك ِ گنده ازش ترسيده. اين پاكت هم دل و روده داره، قبل و بعد. حالا نگام رو ديواره. ميبينماش دلم ميسوزه. كي بود كه گفت سيانور داره؟!
يه مارمولك گنده تنها رفيقمه، ولي تو فيس بوكم نيست. اوه، خداي من. جاي دنجي واسه شاشيدن نيست.
آتيش داري؟
اوستابابا كجايي؟
2009/05/18
Walkman: Collapse The Light Into Earth
Porcupine Tree: Collapse The Light Into Earth L
I won't shiver in the cold
I won't let the shadows take their toll
I won't cover my head in the dark
And I won't forget you when we part
Collapse the Light Into Earth
I won't heal given time
I won't try to change your mind
I won't feel better in the cold light of day
But I wouldn't stop you if you wanted to stay
Collapse the Light Into Earth
Labels:
covers art,
music,
walkman
infirmity
موقعيتهاي مشابهي را ديده بود. حتي در رابطههاي طولاني. در آنها كه از نگاهاش منطقيتر بودند. در آنها كه از گشادي ِ ذهن هم عبور كردند. از قضاوت ميترسيد. جرعهاي ديگر نوشيد و رو به پيمان كه حالا ديگر حسابي لم داده بود و در موسيقي روياهايش غرق بود گفت «خيلي وقتها ميشود كه زنان، درست آن موقع كه از نظر خودت احساسي پاك و صادقانه داري و ميخواهي نثارشان كني جوري كه محكمترين باور قلبت را انگار فرياد ميزني، آن را به ضعفات نسبت ميدهند.» حوادثي از اين دست، در زندگي ِ هر مردي ديده ميشود. هر چند زخمهايي ميزند اما بيشتر قلاويزي براي روحاش ميشوند كه راحتتر سوراخها را دريابد.
2009/05/16
vicissitude
غروب خودش را نشان داد. ابرها در هم ميرقصيدند. نسيمي ملايم ميوزيد. پيرمرد دفترش را گشود و روزي ديگر را ثبت كرد. درست روبروي آينه، آنجا كه معماري وجودش، با تمام جزييات خودش را نشان ميداد. خطوط صورتاش را تكان داد. دقيقتر ديد، موشكافانه، مثل هميشه. كودك را در آغوش گرفت. چشمانش را بست و در افكارش غرق شد. انگار كابوسهايش فراموش شدند. تمام بينظمي خوابهاي آشفتهاش، منظم از ذهناش گذشتند و براي هميشه رفتند. همهي اينها را در غروبي بهاري برايم تعريف كرد. ابرها در هم ميرقصيند. نسيمي ملايم ميوزيد. پيرمرد دفتر كهنهاش را بست و دفتري تازه گشود.
Labels:
your possible pasts
2009/05/06
some good graphic, illustration, advertising, design and photography resources:
1. Drawn! The Illustration and Cartooning Blog
2. manystuff.org
3. Wooster Collective
4. JoshSpear.com
5. Inventor Spot
6. I Believe in Advertising
7. yay!everyday
8. Visual evasion
9. Design Corner
10. Interior design room
11. PSFK
12. A Man Called Old Fashion
13. Tracey Grady Design
14. Future Technology
15. Feature Shoot
2009/05/04
Polly wants a drawing [22]: Irene Mala
Sometimes you don't recognize yourself
Open your mouth & close your eyes
But much to be done or undone, one always feels "lost"
Labels:
Graphic,
illustration,
Polly wants a drawing
Subscribe to:
Posts (Atom)