2008/06/05
شكاف
امروز كه بيدار شدم از افكار ارمانگرايانهي ديروز خبري نبود. اين اتفاق بارها ميافتد. روزي كه ذهن مشغول ميشود انگار افكار بينظماش حاصل ارادهاي غريب است كه از من نيست و روزي ديگر كه خالي ميشوم يا فكر ميكنم كه خالي شدهام انگار در خواب باز هم ارادهاي خارج از وجودم ذهنم را به تنظيمات كارخانه برگردانده باشد. اين موضوعي است كه گاهي ازارم ميدهد. هيچ سير قابل پيشبيني در افكار و در واكنشهاي اجتماعي و رفتارهايم نميبينم و روابطي كه با دنياي بيرون دارم، آنچه خارج از اين دايرهي محدودي است كه دورم كشيدهام، شاهد اين موضوع است. متاسفانه گذشتهي هر كس يا آيندهاي كه از نظر ديگران بايد داشته باشد معيار قضاوتشان ميشود. اين است كه تنها به خاطر انچه دوست دارند باشيد تحملتان ميكنند و تصويري غير از آن از شما نميتوانند داشته باشند. غمانگيز است زماني كه خودتان را به بهاي آزاديتان قرباني كنيد. هر چه كه ميگذرد تنهاتر ميشويم. اين تنهايي ربطي به تعدد ادمهاي اطرافمان يا ميزان توجه ديگران ندارد. آنها از شما نقشي ميخواهند كه به آن عادت كردهاند. تحمل خيلي چيزها برايم سخت شده است.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment