2009/05/30
simulation
انگشتاش روي ماشه بود. عكسها را زير پا جا گذاشت. لحظههايي كه با مشهورترين آدمهاي دنيا ساخته بود. شبي كه با مونرو به صبح رسانده بود. خاطراتي كه از عكسها برميخاستند و برايش ميرقصيدند. روي كاناپه، مقابل پنجره، آنجا كه درختان قدكشيدهاي نگاهاش ميكردند، لحظهاي آرام گرفت. انگشتاش روي ماشه بود. انگشت ِ معروفترين مرد ِ دوران. حاصل ِ شبيهسازي ِ آدم. پديدهاي از علم. اتفاقي ثبت شده در تاريخ. باز همان سوال لعنتي كه سالها همراهاش بود، جان گرفت. سرنوشت روحاش بعد ِ مرگ.