2007/11/04
زنجير
معاني كه تغيير ميكنند . بهايي ندارد رازي كه در دل پنهان داري. ميخواستي رنگها را عوض كني ولي توهم است كه نقاش خوبي هستي . يك روز حتما همه چيز روشن خواهد بود. خورشيد را خواهي ديد و ديگر زمزمه نميكني كه از دست اين نقابها خسته شدهاي. او هم ميخواست اين روزهاي زنجيروار و يكنواخت را عوض كند.