2008/08/14

آزرده

كل اتفاق در چند لحظه بود يا چند ساعت كه كوتاه شد در خواب. بيشتر از ده سال از آخرين ملاقات با آن زن كه هيچ‌گاه افكار پريشاني نمي‌آورد. و بعد اين همه سال در خواب، چه اتفاقي افتاد در درون، در فاصله‌ي زمان‌ها و دنياها. لذتي ناب از دست‌كشيدن به تن. آزرده‌ از اتفاقي كه فقط در خواب افتاد. نه فقط چون الان نزديك به پنجاه سال دارد كه در خواب اثري از گذشت زمان نبود. نه فقط به خاطر افكار غريزي نوجوان تازه بالغ ده سال قبل. فاميل نبود اما، خاله صدايش مي‌زدي. اين آزاردهنده است. اذيت مي‌كند. ساعت‌هاست اذيت مي‌كند. دخترهايش را دخترخاله نمي‌گفتي اما او خاله بود. انگار خواب ديواري را فروريخت.