2008/08/28

change-kiddin

دايي‌ام مي‌گويد آدم از بيست‌سالگي تازه متولد مي‌شود. با اين حساب اولين روز از 5 سالگي‌ام تمام شد. و البته مبرهن است كه صبح ديروز بارها آسمان را نگاه كردم شايد برايم جور ديگري باشد. رگه‌‌هايي از صورتي يا نارنجي. خاكستري‌ كه مخصوص من باشد. مردمي كه حداقل به اين بهانه لبخند را در صورت‌شان ببينم. اما خب واقعيت جور ديگري رقم خورد و من كسل شدم.