2008/09/06

Black Hole


يكي از حسرت‌هاي بزرگ اين روزهاي من اين است كه كاش جايي بود در اين مملكت كه اين رمان گرافيكي را مي‌فروخت. نه اينكه تصور كوچكي باشد. فينچر را آن طرف سالن، بين جمعيت مي‌بينم. به طرف‌اش مي‌روم و مي‌پرسم كه فيلم‌اش، همان كه بر اساس اين رمان مي‌سازد، چه وقت آماده خواهد شد. او لبخندي مي‌زند و شانه‌اش را بالا مي‌اندازد. راه‌اش را مي‌گيرد و مي‌رود غافل از اين‌كه دوست داشتم يك نوشيدني مهمان‌اش كنم. چند دقيقه‌اي حالم گرفته مي‌شود. متوجه‌ي مردي مي‌شوم كه انگار صدايم مي‌كند. برمي‌گردم و جلوي چارلز برنز ميخ مي‌شوم. كتابي به دستم مي‌دهد كه عنوان‌اش حفره‌ سياه است. اولين صفحه، آن بالا نوشته تقديم به پسري كه در مملكت‌اش اين رمان گرافيكي را نمي‌فروشند.

2 comments:

Unknown said...

من سفارشش دادم بياد ببينم چه جوريه. اسمش رو نشنيده بودم تا قبل از خوندن اين پست.

Anonymous said...

نمیشه خرید / ولی میشه دانلود کرد که !
لول

Post a Comment