Cristina Ruiz Cortina - Angels in Gaza
2008/12/30
underworld
خواب ديدم در جماعتيام كه هيچكدامشان را نميشناسم. نه اينكه در خواب حواسم نباشد.
با دقت به تك تكشان خيره شدم اما هيچ كدام آشنا نبودند. در ميانشان دختري بود كه دوروبرم ميگشت. او را هم نميشناختم هرچند برايش آشنا بودم انگار. از آنجا كه نگاهم ميكرد و حرف ميزد. انگار چيزي را تعريف كند. شايد آن موقع درگير اين بودم كه به خاطر آورم كجا هستم. ناگهان اتفاقي افتاد. صداي وحشتناكي آمد و همه جا تاريك شد. ديدم همه را كه خندان به طرف دري رفتند. دستم را كشيد و به طرف در برد. خودم را در عمارتي وسيع و زيبا ديدم. تركيبي از سنگفرش و چمن. به راست نگاه كردم. ساختماني با ستونهايي بسيار بلند. انقدر بلند كه براي ديدناش گردنام زاويه بازي به خود گرفت. و بعد تاريك شد. صداي مردم را ميشنيدم كه زير باران فرياد ميزنند. روبرويم ديوار بود و جسدهايي كه همگي كفن داشتند. درست همان وقت نيرويي را حس كردم كه سعي داشت پرتم كند. سرم گيج رفت و دختر را ديدم كه نگران نگاهم ميكند. ماشينهايي را ديدم كه عقب ميآمدند. ميايستادند تا مردم جسدها را پشتشان بياندازند.
با دقت به تك تكشان خيره شدم اما هيچ كدام آشنا نبودند. در ميانشان دختري بود كه دوروبرم ميگشت. او را هم نميشناختم هرچند برايش آشنا بودم انگار. از آنجا كه نگاهم ميكرد و حرف ميزد. انگار چيزي را تعريف كند. شايد آن موقع درگير اين بودم كه به خاطر آورم كجا هستم. ناگهان اتفاقي افتاد. صداي وحشتناكي آمد و همه جا تاريك شد. ديدم همه را كه خندان به طرف دري رفتند. دستم را كشيد و به طرف در برد. خودم را در عمارتي وسيع و زيبا ديدم. تركيبي از سنگفرش و چمن. به راست نگاه كردم. ساختماني با ستونهايي بسيار بلند. انقدر بلند كه براي ديدناش گردنام زاويه بازي به خود گرفت. و بعد تاريك شد. صداي مردم را ميشنيدم كه زير باران فرياد ميزنند. روبرويم ديوار بود و جسدهايي كه همگي كفن داشتند. درست همان وقت نيرويي را حس كردم كه سعي داشت پرتم كند. سرم گيج رفت و دختر را ديدم كه نگران نگاهم ميكند. ماشينهايي را ديدم كه عقب ميآمدند. ميايستادند تا مردم جسدها را پشتشان بياندازند.
Labels:
delirium,
your possible pasts
2008/12/27
Walkman: LOST - 01
از تب و اپيدمي و انتظار و اينها كه بگذريم، موسيقي لاست را با هم مرور ميكنيم. از پتسي كلاين و كس اليوت تا اويسيس و نيروانا
براي شروع I Shall Not Walk Alone اجراي كاور از The Blind Boys of Alabama كه نسخهي اصلياش را بن هارپر ساخته است.
2008/12/22
2008/12/18
Studio8 Design
اسم اينجور كارها را شما گرافيستها چه ميگوييد؟ صفحه آرايي؟ طراحي كتاب/مجله؟ به هر حال، هر چه ميگوييد، كارهاي اين گروه را دوست دارم. استوديو مطرحي در انگلستان است و جوايز زيادي هم برده كه آخرياش، برپايه اطلاعات سايت، براي طراحي مجلهاي لهستاني به اسم FUTU بوده است.
+ Studio8 Design
2008/12/16
ghost town
شايد روزي، كسي باشد، كه اسمم را در تكاپوي نشان ِ يك نعلبكي روي الفبا بكاود. كمكاش خواهم كرد.
2008/12/13
2008/12/11
Walkman: Anathema - One last goodbye | hindsight
چه روزي بهتر از اين كه بنشيني و هايندسايت آناتما را بشنوي. نوايي از دنياي ديگر. اجراهاي اگوستيك فوقالعاده از آنهايي كه در ذهنات نقش بستهاند. جزيي از وجودت شدهاند. رها ميشوي.
2008/12/09
2008/12/08
Creamy Processed Cheese
در مواجه شدن با چنين پنيري، واكنش تمام ايرانيان از يك جنس است. از هر قماش كه باشند.
در عذاب يا آزاد. از تفريحات من ديدن ژست است.
+ kiri cheese - Bel Group
توضيح و تكميل – 9 دسامبر:
با سپاس و تشكر از توضيح خانم نون در مورد اين پنير، بد نيست بدانيد احتمال ميرود اين لغت از La vache qui rit گرفته شده كه به معني گاو خندان است و البته شركت محترم مربوطه واژه "خندان" را با سير تحولاتي كه همچنان ابهام دارد، استفاده كرده است.
در عذاب يا آزاد. از تفريحات من ديدن ژست است.
+ kiri cheese - Bel Group
توضيح و تكميل – 9 دسامبر:
با سپاس و تشكر از توضيح خانم نون در مورد اين پنير، بد نيست بدانيد احتمال ميرود اين لغت از La vache qui rit گرفته شده كه به معني گاو خندان است و البته شركت محترم مربوطه واژه "خندان" را با سير تحولاتي كه همچنان ابهام دارد، استفاده كرده است.
Walkman: Porcupine Tree - Stars Die
L + Porcupine Tree: Stars Die
The moon shook and curled up like gentle fire
The ocean glazed and melted wire
Voices buzzed in spiral eyes
Stars dived in blinding skies
Stars die. Blinding skies.
Tree cracked and mountain cried
Bridges broke, window sighed
Cells grew up and rivers burst
Sound obscured and sense reversed
Idle mind and severed soul
Silent nerves and begging bowl
Shallow haze to blast a way
Hyper sleep to end the day
2008/12/07
2008/12/06
Léon
Mathilda: Leon, what exactly do you do for a living?
Léon: Cleaner.
Mathilda: You mean you're a hit man?
Léon: [reluctantly] Yeah.
Mathilda: Cool.
+
Léon: Cleaner.
Mathilda: You mean you're a hit man?
Léon: [reluctantly] Yeah.
Mathilda: Cool.
+
Labels:
bergamot flavour
2008/12/02
2008/12/01
Subscribe to:
Posts (Atom)