زندگي در لهجهي اصيلاش، در كلاه بافتنياش، در چاي ذغالياش، در آن اتاق دوازدهمترياش، در دمپايي پلاستيكي آبيرنگ ِ توالتاش هم، جاري بود. قزلالا در دستاناش ميدرخشيد. ميگويم كه يادم نرود، چطور روزي تازه شدم، چطور غبارم را جا گذاشتم. در سرماي داغ ِ شبي زمستاني.
9:13, Personal note: When I was a little kid my mother told me not to stare into the sun. So once when I was six, I did. The doctors didn't know if my eyes would ever heal. I was terrified, alone in that darkness. Slowly daylight crept in through the bandages, and I could see, but something else had changed inside of me. That day I had my first headache. +
اينكه فكر كنيد اين پست ربطي به "وبلاگ" يا شايد دفتر خاطرات قفل شدهي خانمي داشته باشد، سوتفاهم بزرگي است. صحبت از نگاه ِ جنسيتي هم بيشتر به يك شوخي ميماند و ناشي از عدم شناخت صحيح يا واكنشي شتابزده است و البته اين منافاتي با تيزبودن نگاه يك مرد به زن و بالعكس ندارد. در آخر آنكه با كمال ميل در "جابجايي" وسايل اتاقتان كمك خواهم كرد اما كاري به دكورش نخواهم داشت. ممنون از شما و شما.
چيزي است كه هر كسي بايد خودش به آن برسد. اين دوران بيشتر در خانمها ميبينم. بهتر است از نظر ذهني با خودشان كنار بيايند. موضوع اين است كه فرياد زدن ِ "من سيگار ميكشم" حس خاصي را منتقل نميكند. شايد زماني به تابوشكني نسبتاش ميدادند و بعدها جزيي از ژستهاي روشنفكري هم محسوب شد و البته تمركز زيادي بر شيوههاي كشيدن و بيرون دادن ِ دودي كه خاص بودن را القا كند، انجام شد اما انصافا ديگر لوس شده است. هر وقت حال كردي بكش، يكي هم براي ما روشن كن. اما عزيز دلم انقدر داد نزن كه سيگار هم ميكشي. لابد قبل و بعد قهوه در متفاوتترين كافهي شهر.
در فليكر دوستداشتني، صفحهي آقاي موگ حال عجيبي بهم ميدهد. آقاي لي، يا همان موگ، در پروژهي پارسال ِ فليكر 365 كه البته در اين سال 366 شد، عكسهاي جالبي را منتشر كرده كه خيليهاشان به واسطهي كارهاي گرافيكي ديدني از آب درآمده. فليكر 365 عنوان گروه/پروژهاي است كه اعضايش تمام روزهاي سال پرترهاي از خود با برچسبي به همين عنوان منتشر ميكنند و حاصلاش تجربهي ناب و جالبي است.
پازل ِ كليدي. تكههاي مهم. تكههايي كه وقتي نباشند، سردرگمي ميآورند. ضعف ميآورند. جنون ميآورند. سالها با سردرگمي ساخته و به جنون معتاد، تكهها را با وسواس كنار ِ هم ميگذارم. از ديدن فضاي خالي ترسيدم اما نگاهش كردم. ميبينم، تمام جاي خالي را كه پر نشد.