- ما زمانی یک دفعه با موج ترجمه روبرو شدیم. مثلا کارور را با چند ترجمه شناختیم. بعد یک دفعه نثر کاروری مد شد. داستان کاروری نوشتن، همینگویای نوشتنها مد بود. بچههای کارگاهنویس یا داستاننویس عین آن چیزی که بود را مینوشتند و شاید بومی هم نمیکردند، شاید ایرانیزه هم نمیکردند. ذهنیات خودشان را در یک قالب کاروری فکر میکردند بیان میکنند. ترجمه در ادبیات داستانی ما چه تاثیری داشته است؟
- من با یادگیری تا بینهایت موافقم. من هم کارور را خواندهام. یادگیری آدمی پایان ناپذیر است. اگر چه در این جهانی که دریاهاست ما ممکن است به قطرهای از آن در یادگیری برسیم یا نرسیم. ولی تمام کسانی که به این ترتیب به دیگران آموزش میدهند، یعنی تاکید روی تاثیر از یک نویسنده، خودشان شیوه یادگیری را نیاموختهاند. شیوه یادگیری یک امر خلاق برای نویسنده است. به چه دلیلی میبایستی شما یک نویسنده را به آن ترتیب به دیگران منتقل کنید که آنها فکر میکنند مثل او نوشتن هنر است. در حالی که مثل او نوشتن تقلید است و من در جوانی نوشتم که تقلید سم هنر است اما یادگیری بیوقفه، مداوم و بدون درنگ و با تامل کار عمده نویسنده و هنرمند است. واقعا میاسا یک دم ز آموختن. این را حکیم ابوالقاسم برای همه گفته است. من اگر یک روز چیزی را یاد نگیرم فکر میکنم دیگر آن روزم تباه مضاعف شده. خب من به ادبیات کلاسیک هم عاشقانه علاقه داشتم، اما شرط اینکه اگر میخواهید نویسنده شوید بایستی حتما این کتابها را بخوانید، غلط است. خب بله، چهارتا جوان هستند، تاثیر میپذیرند. منتها افرادی که این توصیهها را موکد میکنند خودشان شیوه یادگیری را نمیشناختهاند به گمانم. من نمیدانم چه کسانی هستند. بنابراین اگر چند جوان پیش من آمدهاند، کوشش من بر این بوده که به آنها بگویم به شیوه خودتان یاد بگیرید. من به کلاس اعتقادی ندارم. مگر کوشش برای فهم ادبیات و نه تلقین به سبک یا روشی خاص. در جهان پیل مست بسیار است. هزاران کارور در این عالم وجود دارد. خب ما باید از هزاران کارور یاد بگیریم یا از یکیشان؟ خب بهتر است که از هزاران یاد بگیریم. تازه با علم به اینکه از هیچکدام تقلید نمیکنیم. چه چیزی را باید از این نویسنده یاد بگیریم؟ این که ما بفهمیم که چه چیز را از چه کسی یاد بگیریم خیلی مهم است. این اسمش تقلید نیست. این یعنی از طریق اثر رسیدن به شخصیت خالق اثر است و این میشود یادگیری. وگرنه کاری ندارد که شما سه هفته پیش من یا کسان دیگری بروید تا سبک نوشتن یک یا چند نویسنده را به شما توضیح بدهند! نویسنده آلمانی مثال نمیزنم چون آنها سخت مینویسند، فیلسوف هستند و نمیشود از آنها تقلید کرد ولی مدتی بود که همه مثل همینگوی مینوشتند. من هم آن زمان بودم. و جوان بودم. میگفتم خب همینگوی به سبکی نوشته است. ایجابهای خودش را دارد. بعد مدتی باب شد همه میخواستند مثل مارکز بنویسند. گفتم بیمورد است. برای اینکه اولا مارکز آنقدر متنوع است که شما از کدام وجهاش میخواهید تاثیر بگیرید. بنابراین از همه یادبگیرید و از هیچکس تقلید نکنید. از قول من هم بگویید.
گفتو گو با محمود دولت آبادی درباره نقش زبان در ادبیات | نیلوفر نیاورانی – لادن نیکنام
فصلنامه سینما و ادبیات، شماره هفدهم، تابستان 1387