شلوارش را کشید پایین و نشست. با آرامش خاصی مشغول شاشیدن بود. میتوانست راحت فکر کند. دقایقی بعد وقتی در وبلاگش واژهی گودر را به کار برد، فکرش را هم نمیکرد این واژه تا چقدر میتواند عمومی شود. دختری برای اولین بار گفت "چه اسم باحالی" و او لبخندی از رضایت زد.
(این گودر را اشتباهی نگیرید. منظور Goo There است که چند سال قبل عنوان کنسرتی از Goo Goo Dolls شد.)
+ کارمندان شرکتی در یکی از نقاط کوهپایهای، آنجا که ویلاهای قشنگی هم یافت میشود، ساعات «نهار و نماز» را غنیمت میشمرند تا وبلاگشان را به روز کنند. یکیشان کلیپ «داغی» از ملاقات دیروزش را نشان بقیه میدهد. ویدیویی که با زیرکی در داغترین لحظات گرفته شده و سالها باعث مباهات او خواهد بود. گفتگوی آنها به «بررسی فروید از منظر 3 جی پی» میانجامد. دقایقی بعد فرازهایی از این گفتگو را در وبلاگشان منتشر کرده و یکدیگر را لایک میکنند. بحث با دوستان مجازی ادامه مییابد.
+ دختری در یکی از مناطق غیر محروم و خالی از مردم دردکشیده، هدایای تبلیغاتی سفارش میدهد که حاوی نام وبلاگش باشند. دو ساعت بعد در کافیشاپی قرار یک مهمانی را با دوستان خود میگذارد و دو روز بعد در مهمانی لباسی منقوش به بنر وبلاگش را به تن میکند. هدایای تبلیغاتی را بین مهمانها تقسیم میکند.
+ در گوشهای از شهر، عدهای این مسایل را پیش پا افتاده یا بیاهمیت میدانند. اما در موردش مینویسند. از سر سرگرمی یا لذتی که در کرم ریختن هست.