شايد احساسمان يكي باشد. اينكه اين اجراي اكوستيك از لاست كلدپلي را بيشتر دوست بداريم. نسخه اصلياش را هم قبلتر در واكمن گذاشته بودم.+ Coldplay: Lost(Acoustic Version)
شايد احساسمان يكي باشد. اينكه اين اجراي اكوستيك از لاست كلدپلي را بيشتر دوست بداريم. نسخه اصلياش را هم قبلتر در واكمن گذاشته بودم.
زياد اميدوار نبودم تمام كساني كه اين جلد البوم را ديدند متن رويش تا آخر بخوانند. از بين آنها كه اين آلبوم ايكستيسي را چه در سال 1978 كه داغ بود و چه بعد از آن تا به امروز ديدهاند، شايد باشند كساني كه هيچوقت اين متن را از روي صفحهاش تا پايان نخوانده باشند. خيليها هم تلاشي نافرجام داشتهاند. انها كه وقتي به خطوط ميانه ميرسند به خود ميگويند چرا چشمام را در بياورم؟! خواندنش در اين وضع راحتتر است. يك غول طراحي پشت اين جلد است. گروهي كه در 1983 منحل شد اما جلدهايي كه براي پينك فلويد، لدزپلين، جنسيس، اسكورپيونز و خيليهاي ديگر طراحي كرد ماندگار شدند.
OCAD ARCHIVE
متاسفانه "دشمنان" انقدر در اين سالها استعمال شده كه از ارزش افتاده است. يكجورهايي مثل "ملت هميشه در صحنه" است. همينجوري الكي مصرفاش ميكنيم. با بيتفاوتي ِ اشكار.
Christa Renee grew up in Pismo beach, California. After graduating from art center college of design in 2001 she ended up in New York where she met her husband, Eric. She now lives in Ls Angeles with Eric, their daughter Wesley and a French bulldog called Nacho.
George de La Tour
كارهاي بارت بيلي، طراحي و نقاشياش، نمونههاي كلاسيك را به ياد ميآورند. پرترههايي با تمام جزييات. گرافيت و ذغال كه در دستان او عناصري هستند براي خلق زيبايي. او اهل آلاباما است و ما اينجا در ايران ميتوانيم گالري انلايناش را نظاره كنيم و ياد بگيريم و لذت ببريم.
خانم جوديت گارسيا 29 سال دارد و در بارسلون به كار شريف تصويرگري مشغول است. كارهايش را دوست دارم. آنها كه براي مجلههاي مختلف ميكشد و از متنشان خبري ندارم اما تصوير بدون وابستگي به متن ارتباط خودش را برقرار ميكند. از طرف ديگر چيزي كه برايم اهميت دارد استفادهاي است كه اين مجلات از تصويرسازي و طراحي ميكنند و در نشريات داخلي با اين كيفيت كم سراغ دارم.
زماني به اسم حال، دقايقي بعد از خانه خارج شده و دقايقي است كه بازنگشته. اگر اطلاعي از او داريد خانوادهاي را از نگراني نجات خواهيد داد. آخرين بار او با گذشته ديده شده است.
نقاشي پيرمردي كه يك خروار چوب را به دوشش انداخته است تابلويي بود كه به گفته جيمي پيج نظر رابرت را جلب كرده تا از آن در جلد آلبوم چهارم گروه استفاده كنند. گفته شده اين تابلو از يك سمساري در بركشاير خريداري شده است. كاغذ ديواري درب و داغوني كه در عكس هست متعلق به ديواري از خانه خرابهاي است كه گروه تابلو را رويش نصب كرد تا از اين عكس براي جلد يكي از بهترين البومهايش استفاده كند.

Remember Red, hope is a good thing, maybe the best of things, and no good thing ever dies.+Using an empty box with no mechanics or lens, my photographs are a slow, quiet conversation between camera and subject. Each image is an act of faith, chemistry, & magic.
دريا. موسيقي نور ماه در آب. انعكاس ِ زيبايي.
هوا تازه دارد روشن ميشود و گنجشكها لابلاي درختان حياط ميچرخند و جيكجيكشان را در خانه فقط من ميشنوم چون بقيه خواب هستند. اگر زبانشان را بلد بودم يا حداقل طوري كه بفهمند، دعوتشان ميكردم همگي آن طرف پنجره به صف شوند تا با هم به طرحها و نقاشي خانم ويلسون كه خيلي دور از اينجا در اتلانتا زندگي ميكند، نظاره كنيم. سايت شخصي و وبلاگاش را از دست ندهيد.
اگر نگوييم معروفترين، يكي از معروفترين جلدهاي آلبوم موسيقي در همهي ادوار همين است. عكس بچه سه ماههاي (او الان 17 سال دارد) زير آب كه خانوادهاش در ازاي گرفتن دويست دلار راضي به اين كار شدند. رابرت فيشر قلاب و دلار را هم به اين عكس اضافه كرد.
مدل براي طراحي، كشيدن فيگور آن هم به صورت فلش كه قابليت چرخش يه جهتهاي مختلف را دارد خيلي بهدرد ميخورد و اين سايت يك گنجينهي درست و حسابي است.
يك وقت شما چوب را ميشناسيد و بلديد با استفاده از آن ميز بسازيد. ميز اولتان راضي كننده است. مشتري زيادي دارد و براي كار بهتر تشويق ميشويد. در ساختن ميز روز به روز مهارت بيشتري كسب ميكنيد و ميزهاي بعديتان را بهتر ميسازيد اما يادتان ميرود كه با آن چوب ميتوان چيز ديگري هم ساخت كه جلب توجه كند. يا اينكه طراح وبي باشيد كه فقط عناصر يك تم را تغيير ميدهيد نه اينكه تغييري اساسي در آن بدهيد.You might be a big fish
In a little pond
Doesn't mean you've won
'Cause along may come
A bigger one
And you'll be lost
پرترههاي خيابانياش را ببينيد. آدمها، چهرهها، آشنا نيستند؟ انگار تمامشان را ديدهام. همين اطراف.
امروز كه بيدار شدم از افكار ارمانگرايانهي ديروز خبري نبود. اين اتفاق بارها ميافتد. روزي كه ذهن مشغول ميشود انگار افكار بينظماش حاصل ارادهاي غريب است كه از من نيست و روزي ديگر كه خالي ميشوم يا فكر ميكنم كه خالي شدهام انگار در خواب باز هم ارادهاي خارج از وجودم ذهنم را به تنظيمات كارخانه برگردانده باشد. اين موضوعي است كه گاهي ازارم ميدهد. هيچ سير قابل پيشبيني در افكار و در واكنشهاي اجتماعي و رفتارهايم نميبينم و روابطي كه با دنياي بيرون دارم، آنچه خارج از اين دايرهي محدودي است كه دورم كشيدهام، شاهد اين موضوع است. متاسفانه گذشتهي هر كس يا آيندهاي كه از نظر ديگران بايد داشته باشد معيار قضاوتشان ميشود. اين است كه تنها به خاطر انچه دوست دارند باشيد تحملتان ميكنند و تصويري غير از آن از شما نميتوانند داشته باشند. غمانگيز است زماني كه خودتان را به بهاي آزاديتان قرباني كنيد. هر چه كه ميگذرد تنهاتر ميشويم. اين تنهايي ربطي به تعدد ادمهاي اطرافمان يا ميزان توجه ديگران ندارد. آنها از شما نقشي ميخواهند كه به آن عادت كردهاند. تحمل خيلي چيزها برايم سخت شده است.
پشت اين جعبه جادو كه مينشينم زمان بيمعني ميشود. زمان با پوزخند ميگذرد. من هم پوزخندي تحويلاش ميدهم. زور او بيشتر ميچربد اما خودش هم ميداند كه چه تنفري را نسبت به خودش در من ميانگيزد.
Never. Oh, never. Nothing will die. The stream flows, the wind blows, the cloud fleets, the heart beats. Nothing will die.+
طرح جلد اين آلبوم كه بهانهاي است تا با استوديو Blue Source آشنا شويم عكسي است كه آقاي امبر رولندز (Amber Rowlands) گرفته است. او عكاس ِ برجستهاي است و براي مجلههاي معتبري مثل تايم، تلگراف، اينديپندنت، اسپاين و البته همين استوديو بلوسورس عكس ميگيرد.
اندرس ساندوال كه در دانشكده معماري دانشگاه سائوپائولو درس خوانده از سال 2001 تصويرسازي ميكند. من يكي از طرفداران دوآتشه يادگيري ِ تجربي هستم. خوب ديدن در اين نوع يادگيري اهميت زيادي دارد. و وقتي تنها هستيد، وقتي كسي نيست كه چند قدم در اين مسير كمكتان كند، يادگيري سختتر است.