2007/11/25

كمي مكث كرد ، نگاه‌اش را زمين برداشت ، به من خيره شد و گفت "تمام اين حرفا رو كه داري به من مي‌زني ، خودم بارها براي بيماران سرطاني و خوني و بچه‌هاي تحت پوشش‌ام تكرار كردم اما فقط تو حرف قشنگه" بعد هم آرام دور شد و رفت تا بفهمم زندگي در شيرين‌ترين لحظات ، نفرت‌انگيز هم هست درست همان‌طور كه در گُه‌ترين شرايط مي‌تواند شيرين باشد. از آن دسته تضادهاي جدانشدني بشر. «بد» همان‌قدر ارزش دارد كه «خوب» اما نه در ماهيت «بد بودن» كه در تجلي خوبي ، «زشت» همان‌قدر ارزش دارد كه «زيبا» نه در «زشت بودن» كه در تجلي ِ زيبايي .