
بيشتر دلم ميخواهد
فرياد مورچگان را به مجموعهي عكسي تبديل كنم و از ديدناش لذت ببرم به جاي اينكه سعي كنم تا بفهمم كه چه ميگويد. در اينكه شعورم پايين است شكي نيست اما از اينكه يك نفر بخواهد بيشعوريام را چكش كند و بر سرم بكوبد ، متنفرم. صحنههاي سوزاندن مردهها را دوست داشتم و برايام جالب بود و البته آن بخش مست شدن محمود شكرالهي و ليسيدن گاو. ولي در كل با اينكه فيلم آخر مخملباف در 7 جشنواره شركت داشته كيفورم نكرد كه هيچ ، عصبيام كرد. تمام حرفها شعاري و داد زدن ِ حرفهاي فلسفي به لختترين شكل ِ ممكن. با بازي ضعيف و غيرقابل هضم محمود شكرالهي و اولين ديالوگ بين او و لونا شاد در قطار كه ديدن همان يك بخش در اول فيلم كافيست تا در مورد بازياش زياد اميدوار نباشيم.