2009/11/11
2009/11/09
4-Am
به مرد ساکت معروف بود قبل از آنکه به سربازی برود. حالا اما حسابی حرف برای گفتن دارد. از خدمتی که در کلانتری میکند راضی به نظر میرسد. البته مجبور هم هست راضی باشد. آخرین خاطرهای که تعریف کرد به حوالی ساعت 4 صبح روزی برمیگردد که دختری را از دکهی یک پیرمرد بیرون کشیدند و در کوچهباغی خلوت ترتیباش را دادند. او جوری از گریهی آن دختر حرف میزد انگار از یک امر عادی، از یک اتفاق معمول میگوید. چشمانش برق زد وقتی از لحظهای گفت که گروهبان دیگر آماده به کار شد و طنین اذان منصرفاش کرد. لحظهای که گفت به دلاش بد آمده.
Labels:
society,
your possible pasts
2009/11/07
Walkman: I'll have to say I love you in a song
Jim Croce: I’ll Have To Say I Love You In A Song L
Well, I know it's kind of late
I hope I didn't wake you
But what I got to say can't wait
I know you'd understand
Every time I tried to tell you
The words just came out wrong
So I'll have to say I love you in a song
...
2009/11/03
Laugh
یک عکسی هست از سه سالگیام. پاپیون مشکی و پیراهن سفید مثل آقاها. شاید تلاش کردهاند بخندم تا عکاس موقعیت مناسباش را پیدا کند. در یک قاب پلاستیکی است نزدیک تخت روی میز. کلهمان حسابی گرم شده بود. برای بار چندم بود که گفت از این عکس خوشش میآید. گفتم خیلی تغییر کردهام؟ جواب داد «یه جوری باحاله، داری میخندی. از ته دل میخندی. الان انگار از ته دل نمیخندی.»
Labels:
your possible pasts
Ad. Ave [18]: Save the Children
It's frightening to think children today are still forced to work in factorie, employed as prostitutes, or don't have access to clean water.
+ We must make this a thing of the past.
Save the Children
Labels:
Advertising
2009/11/01
Subscribe to:
Posts (Atom)